به گزارش مشرق، «پرویز امینی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
سینما در ۴ دهه بعد از انقلاب اسلامی در مقاطع مختلف در چهرههای خاصی اجتماعی شده است. دهه ۶۰ خصوصا نیمه اول آن مخملباف با توبه نصوح و بایکوت و بایسیکلران و... اجتماعیترین چهره سینمای ایران بود.
اواخر دهه ۶۰ و کل نیمه اول دهه ۷۰ سینمای ایران زیر سایه نام حاتمیکیا در آثاری مثل «دیدهبان»، «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف» و در اوج آنها «آژانس شیشهای» ظهور و بروز اجتماعی یافت.
کمکم از نیمه اول دهه ۷۰ (۱۳۷۵) و در نیمه اول دهه ۸۰ نام مجیدی با آثاری مانند «بچههای آسمان» و «رنگ خدا» و «باران» و... بیش از دیگران در فضای اجتماعی طنینانداز شد اما از نیمه دوم دهه ۸۰ به بعد، سینمای ایران با نام فرهادی و آثاری مثل «جدایی نادر از سیمین»، «گذشته» و «فروشنده» اجتماعی شده است.
حاتمیکیا بر خلاف مخملباف و نیز مجیدی که در دورههای خاصی درخشیدهاند، همواره در فضای اجتماعی ایران دارای موضوعیت و موقعیت بوده است. «به رنگ ارغوان»، «به نام پدر»، «چ»، «بادیگارد» و... فیلمهایی بودهاند که موضوعیت اجتماعی حاتمیکیا را در دهه ۸۰ و نیمه اول دهه ۹۰ تثبیت کردهاند.
اما به نظر میرسد، فیلم «به وقت شام»، آخرین ساخته حاتمیکیا به لحاظ سینمایی فراتر از همه کارهای بعد از «آژانس شیشهای» او است و میتوان گفت سینماییترین فیلم حاتمیکیا بعد از «آژانس شیشهای» است.
«به وقت شام» حاتمیکیا فیلمی پرحادثه و پرتعلیق و پرنشانه و پرتعداد در سکانسهای خارجی است. تعداد پلانها و سکانسها و تعدد لوکیشنها در مقایسه با سینمای پیش از این حاتمیکیا بهصورت خاص و سینمای ایران بهطور عام قابل مقایسه نیست. این در حالی است که تمام سکانسها ربط منطقی به یکدیگر دارد و پاسخ هر سوال در هر سکانس در سکانسی دیگر به گونهای زیرکانه داده شده است که این قدرت و قوت کارگردانی کار را میرساند. اما جنبه تکنیکال سینمایی شاید بخشی از کار باشد و نشانهگذاریهای فراوان فیلم نیز میتواند آن را از دیگر آثار
متمایز کند.
درباره پایانبندی «به وقت شام» میتوان یک تقارن ذهنی با سکانس پایانی «دیدهبان» را مشاهده کرد؛ آنجا که «دیدهبان» گرای خودش را میدهد و فدا میشود. علی نیز در پایان و در دیالکتیک تصمیمها و تردیدهای طول فیلم به این جمعبندی میرسد که برای نجات جان مردم و دفاع از حرم حضرت زینب(س) باید خودش را فدا کند.
حاتمیکیا حتی در نشانهگذاری، تفاوت بین ایران و روسیه را نیز بخوبی نشان میدهد. بین نحوه حضور ایرانیها و روسها در سوریه تفکیک ایجاد میکند. آنجا که هواپیماهای جنگنده روسی وارد مهلکه میشوند و «حاج یونس» از دیر آمدن آنها گله دارد و آنجا که بعد از چند تیر دوشکا عقبنشینی میکنند که مشخص میکند ایرانیها اهل خطر کردن هستند اما روسها اینگونه نیستند یا به تعبیر دیگر ایرانی بر اساس اعتقاد میجنگد و روس بر اساس منافع!
حاتمیکیا نشان میدهد ایران و روسیه هر دو در سوریه حضور داشتند اما مواضع یکسانی نداشتهاند. ایرانیها در جنگ سوریه موضع انسانی داشتند و اهل خطر کردن برای این موضع انسانیاند و حاضرند جان دهند تا انسان و انسانیت زنده بماند.
یکی دیگر از مهمترین نشانهگذاریهای فیلم در تفاوت بین مفهوم «انتحار» و «شهادت» خود را نشان میدهد. سکانس ابتدایی فیلم داعشیای را نشان میدهد که به سمت مردم میآید تا با انتحار، جان مردم در حال حرکت در جاده را بگیرد اما در سکانس پایانی فیلم، علی برای آنکه بچههای سوری که در حال بازی هستند، سلامت بمانند، هواپیما را منفجر میکند؛ او شهید میشود تا مردم در ایمنی باشند. تفاوت انتحار و شهادت در همین مفهوم کوتاه در کشتار مردم یا حفظ سلامت مردم خود را نشان میدهد.
نکته دیگر قابل تامل شخصیت قهرمان است.
عمده فیلمهای «موقعیتمحور» مبتنی بر «تیپ»هایی هستند که از ابتدا تا انتهای فیلم رفتاری یکسان دارند اما حاتمیکیا توانسته در یک فیلم موقعیتمحور اکشن، شخصیتپردازی کند. علی-بابک حمیدیان- در ابتدای فیلم با انتهای آن یکسان نیست و در یک روند تکاملی قرار گرفته تا آنجا که حتی از پدرش که سالها در جنگ تحمیلی، بوسنی، لبنان و حالا سوریه بوده است، جلو زده؛ این نکته حتی متفاوت با بسیاری از آثار حاتمیکیاست.
حاتمیکیا در این فیلم جدال ۲ اسلام را نیز به تصویر کشیده است؛ تا آنجا که این منازعه با آیات قرآنی هم شکل میگیرد اما اوج این جدال خودش را در تفکیک پدرها و پسرها در جبهه داعش و ایرانیها و عاقبت متفاوت آنها نشان میدهد.
تصویرسازی از پیچیدگیهای داعش در عین خشونت از جمله نکات مثبت فیلم است. به وقت شام نشان میدهد برای داعش، مهمتر از خشونت، القای خشونت و تصویرسازی مرگبار از هر گونه مقاومت و معارضه با آنهاست که در سکانس نمایشی سر بریدن آن را نشانهگذاری میکند.
در مجموع فیلم «به وقت شام» این ظرفیت را دارد که در کنار «دیدهبان» و «آژانس شیشهای»، مثلث طلایی آثار حاتمیکیا را شکل بدهد.